صورتهای مشترک جهانی در تجارب نزدیک به مرگ / تیغ دولبهی برنامه «زندگی پس از زندگی»
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۹۴۴۰۰۸
به گزارش مبلغ نشست « بررسی تطبیقی تجارب نزدیک به مرگ » در مؤسسه آموزش عالی حوزوی علامه مجلسی(ره) در تاریخ 29 بهمن سال جاری برگزار شد. سخنان دکتر مهراب صادقنیا عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در این نشست در ادامه آمده است:
دکتر مهراب صادق نیا در ابتدا گفت : صحبت کردن درباره مرگ و مطالعه و تحقیق درباره آن کار سختی است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب افزود: مفهوم «تجربه نزدیک به مرگ» تعریف های مختلفی دارد و این تعاریف، در دو دسته جای می گیرند. دسته اول تجربههایی هستند که انسان بعد از مرگ بازگشت پذیر یا در فاصله بین مرگ و بازگشت از آن، آنها را درک می کند. البته این تجربه ها باید دارای دو شرط اساسی باشند تا بشود نام آنها را تجربه نزدیک به مرگ گذاشت: شرط اول اینکه تجربه ها دارای اطلاعاتی باشند که از طریق معمول، به دست آوردن آنها ممکن نباشد. شرط دوم هم اینکه از نظر پزشکی، علائمی مبنی بر سالم بودن مغز و عدم اختلال ذهنی فرد وجود داشته باشد.
دسته دوم تعریف بیشتر در روان شناسی و جامعه شناسی استفاده می شود که آن عبارت است از مواجهه مستقیم انسان با مرگ خود. از نظر روان شناسان، افرادی نزدیک به مرگ هستند که مثلاً دکتر به آنها گفته است فقط تا سه ماه زنده هستی، این افراد صریح هستند و اگر از کسی گلایه داشته باشند مستقیم به او می گویند و شکایت و ناراحتی خود را صریحا بدون مراعات کسی می گویند. تجربه به معنای دوم، ارزشمند تر و قابل پیمایش تر هست و به راحتی می شود از افراد مصاحبه گرفت و چنین تجربه هایی را به دست آورد ولی تجربه به معنای اول اگرچه شیرین تر و با کنجکاوی بیشتری همراه هست ولی به علت ممکن نبودن پیمایش آن، نوعی بدگمانی درباره آنها وجود دارد.
دکتر صادق نیا گفت : تجربه های نزدیک به مرگ (به هر دو معنا) عمیقا شخصی هستند و تجربه یک فرد با فرد دیگر متفاوت هست و مطلق نبوده و نسبت به همه صادق نیستند ولی با این حال صورت های مشترکی بین همه این تجربه ها وجود دارد. همه این افراد حس راحتی و عاری از درد را تجربه می کنند. یا حس ترک بدن و اینکه فرد خود را بالای بدن فیزیکی خود می بیند. و اینکه مغز و ذهن خیلی سریع تر کار می کنند و فعال تر هستند. همین طور احساس نزدیک شدن به یک تونل تاریک و عبور از تونل و دیدن نور درخشان در انتهای تونل. حس آرامش، عشق مطلق و بی قید و شرط داشتن، ناچیز انگاری جهان، حس دسترسی به دانش نامحدود، بررسی زندگی از اوایل تا الآن، پیش نمایش رویدادهای آینده، برخورد با چهره های مذهبی، دیدار با یک امر مذهبی مبهم و ... بین تجربه کنندگان ادیان مختلف مشترک بوده است. البته همه تجربه ها خوشایند نیست و تجربه های ناخوشایندی مثل انداخته شدن در تاریکی بی انتها، حس کردن بوی بسیار نامطبوع، دیدن چیزهایی با ظاهر ترسناک و... برای افراد هم اتفاق می افتد که معمولا به خاطر ترس از متهم شدن به گذشته پر از گناه و بدی، آنها را بازگو نمی کند.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان درباره شکل مواجهه با این تجربه ها افزود : معمولا انسان های تجربه کننده، سه واکنش به این تجربه ها نشان می دهند: چرخش؛ بیشتر در آدم های مذهبی رخ داده و صورت دینداری آنها تغییر کرده و سعی میکنند زندگی سازگارتری با دین داشته باشند. برنامه زندگی پس از زندگی هم بر همین اساس ساخته شده است. تقلیل گرایی؛ (کوچک شمردن مرگ) بیشتر در تجربه های خوشایند رخ می دهد و این فراد می گویند یعنی همه مرگ همین بود! و این که همه اش نور بود و راحتی بود و احساس خلأ و ... این افراد دیگر از مرگ نمی ترسند و نسبت به مسائل ترسناک، رابطه محبت آمیز دارند. این واکنش در جامعه ایران اصلا پذیرفتی نیست چرا که مرگ در جامعه ما دارای ارزش اخلاقی و بنیادین است. همراهی آزاردهنده؛ برخی تجربه کنندگان بعد از آن تجربه، همواره با یک ترس و وحشت زندگی می کنند و نمی توانند به زندگی عادی خود برگردند.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ادامه داد: افرادی که این تجربه ها را می شنوند و خود تجربه نکرده اند سه واکنش در مقابل این تجارب دارند: انکار؛ یعنی اصلا این تجربه ها را قبول نداشته و کاملا منکر آنها هستند. تبیین های علمی؛ در علم پزشکی می گویند این تجربه ها به علت داروهایی هست که این افراد مصرف کردهاند. روانشناسان هم می گویند علت این تجربه ها، الگوهایی هست که در ذهن این افراد وجود داشته است مثل ملاقات با مردگان و ... و اصلا در واقع وجود ندارند. واکنش های الهیاتی؛ ضمن تأیید این تجربه ها می گویند ممکن است برای تزکیه باشد یا الهام از خداوند هست، همانطور که قبلا از طریق پیامبران به ما پیام میداده است و از جهت اخلاقی نیز می گویند این تجربه ها نشان دهنده این است که هرچه ما درباره مرگ می گفتیم، درست است.
دکتر صادق نیا در پایان سخنان خود درباره برنامه «زندگی پس از زندگی» گفت: اصل صحبت کردن درباره مرگ، بحث خوب و مهمی هست ولی به کیفیت این برنامه انتقاد وارد هست زیرا همان مقدار که ممکن هست مردم دین دارتر و اخلاقی تر بشوند، ممکن هست به تقلیل گرایی برسند و مرگ را کوچک بشمرند یا باعث آزار به افراد شود. بنابراین لازم است روی موضوعات آن به خوبی تحقیقات علمی لازم صورت گیرد.
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1883429منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: مرگ مغز اخلاق پزشکی دانشگاه ادیان تجربه ها نزدیک به مرگ درباره مرگ صادق نیا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۹۴۴۰۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«کودک شو» : تلاش بودجهسوز برای استمرار یک تجربهی تمامشده
«کودک شو» همان بار اولی که بازغی از برنامه جدا شد، یک تجربهی به پایان رسیده بود، فقط معلوم نیست که اصرار مدیران شبکهی نسیم برای ادامه دادن بیهوده این مسیر برای چیست.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق- در اوایل آذرماه سال گذشته، پژمان بازغی، بازیگر محجوب و کمحاشیهی کشورمان، اعلام کرد که بعد از تقریبا ۵ فصل تجربهی مجریگری در مسابقهی «کودک شو» از این برنامه کنار گذاشته شد. یک روز بعد از مصاحبهی بازغی، رضا نصیری کارگردان فصلهای قبلی این برنامه از کنارگذاشته شدن تیم قبلی ساخت «کودک شو» خبر داد.
حقیقت ماجرا این است که از قضاء آقایان بازغی و نصیری بسیار خوب موقعی از برنامه کنار رفتند و در واقع یک توفیق اجباری برای ایشان دست داد!
«کودک شو» بعد از سه فصل، یعنی همان زمانی که حمید گودرزی به عنوان مجری جایگزین پژمان بازغی شد، روند افول خود را شروع کرد و بازگشت دوباره بازغی هم نتوانست به لحاظ کیفی برنامه را بالا بکشد.
به بیان دیگر، «کودک شو» همان بار اولی که بازغی از برنامه جدا شد(آبان ۹۹) یک تجربهی به پایان رسیده بود که دیگر چیز دندانگیری برای عرضه نداشت. فقط معلوم نیست که اصرار مدیران شبکهی نسیم برای ادامه دادن به این تجربهی به ته دیگ خورده، آن هم با تغییر عوامل اصلی، برای چیست.
در حقیقت سوخت اصلی و تنها کارمایهی باقیمانده از فصل چهارم به بعد مسابقهی «کودک شو»، میل طبیعی و غریزی پدر و مادرها برای جلوی دوربین رفتن فرزندان دلبندشان و ثبت ان روی آنتن تلویزیون ملی است. از همین رو، کف استقبالی که به طور ثابت والدین، چه در شکل شرکتکننده و چه در شکل ببینده، حتی تا فصل n ام از چنین برنامهای خواهند داشت، نباید موجب اشتباه محاسبه شود که این برنامه چون حدی از «بیننده» دارد، باید به هر قیمت ادامه پیدا کند.
چنین مسابقههایی یک تیم قوی ایده پرداز، طراح و اجراکننده فنی نیاز دارد، چیزی که در «کودک شو» دیده نمی شود. ایدهها بسیار پیشپاافتاده و اجرای آنها آماتوری است. این که عوامل برنامه برای پر کردن خلاهای برنامه بیش از حد روی پرسیدن سوالات تکراری از آنان و ظرفیت شیرینزبانی کودکان جلوی دوربین حساب باز کردهاند، نشان از سادهانگاری و سهلپنداری بیش از حد ذهنیت دوستان درباره برنامهی «کودکانه» دارد. در شرایط کنونی، برنامه از هر نوع ارزش افزوده هنری و فنی خالی است و هیچ خلاقیتی در طراحی و اجرا ندارد.
برای مثال، جای یک شخصیت کودکانه، در قالب عروسک یا عروسک قدی یا همکار/دستیار مجری با ظاهر و ادبیات کودکان در برنامه خالی است، شخصیتی که معمولا به نماد چنین برنامههایی تبدیل می شود. چنین شخصیتی می تواند فاصله میان شرکتکنندگان کودک و مجری را پر کند و شور و شعف کودکانه برنامه را بالا ببرد. به ویژه چون ملیکا شریفی نیا تجربهای در اجرا ندارد و به طریق اولی، ابدا کار تخصصی اجرا برای کودکان را پیش از این تجربه نکرده، وجود یک شخصیت میانجی کاملا ضروری به نظر می رسید.
ملیکا شریفی نیا مسلط بر اجرا نیست به نحوی که همه دست اندازها و تپهچالههای اجرای خود را با قربانصدقه رفتن کودکان جبران می کند.
به عبارت دیگر، او در حال بازی کردن نقش «گرمی» و «صمیمیت» با مهمانان و کودکان است و متاسفانه این نقش بازی کردن زیادی به چشم می آید. مجری برنامه اصطلاحا "زیادی شلوغش می کند" و با انرژی بالای کاذب و ساختگی و بعضا داد و فریاد می خواهد چیزی را بر آن تسلط ندارد، در چشم مخاطب فرو کند.
البته این که مجری دارای یک صدای شفاف و رسا باشد، جزو اصول اولیهی فیزیولوژی یک مجری است و متاسفانه صدای خانم شریفینیا به واسطهی دورگه و خشدار بودن، ابدا مناسب اجرا نیست.
جدای از این، مجری جدای از این که باید بتواند ایدهها و گفتارهای از پیش تعیین و نوشتهشده را به درستی اجرا کند، به لحاظ شخصیتی باید واجد گونهای حاضرجوابی، بداههپردازی و شوخطبعی غریزی باشد.
در واقع، مجری باید برای اجرای برنامه با تم خاص(در اینجا کودکانه) یک شخصیتپردازی متناسب با آن انجام دهد، در حالی که خانم شریفینیا علیرغم سابقهی بازیگری، چنین طراحی برای حضور جلوی دوربین «کودک شو» ندارد. ظاهرا هم ایشان و هم عوامل برنامه زیادی کار اجرا مسابقهی کودکمحور را سهل و ساده فرض کردهاند.
بیانصافی است که بگوییم «کودک شو»، در کلیت خود پروژهی شکستخورده و ناموفقی بود. بله در دو سه فصل ابتدایی، «کودک شو» به واسطهی ایدهی جدید خود(در مقیاس تلویزیون ایران، وگرنه انواع شوها و برنامههای موفق و پرطرفدار با حضور کودکان و نوجوانان در دنیا ساخته شده است)، جذابیت پژمان بازغی به عنوان یک ستاره سینمایی و داشتن کف استعداد لازم برای اجرا و البته عطش شدید جامعه به حضور نمایشی کودکان خود، آن هم در صفحهی سیمای ملی، توانست در جذب مخاطب موفق باشد. اما «کودک شو» هر پتانسیل و ظرفیت و طراوتی اگر داشت، در نهایت تا همان فصل سوم عرضه کرد و پس از آن، چیزی جز تکرار مکررات و صرف هزینه با هدف پرکردن آنتن نبود.
معضل اصلی «کودک شو» این است که نه در کلیت خود و نه دستکم در هر فصل خود، فاقد یک «ایده» کانونی است که هم جنبهی نوآوری داشته باشد و هم کلیت برنامه را منسجم و باکیفیت نگه دارد.
برای روشن شدن موضوع لازم است اشاره کنیم که تقریبا هر شو یا برنامه یا مسابقهی تلویزیونی مشهور با محوریت کودک و نوجوان در شبکههای بزرگ دنیا، دارای یک ایدهی مرکزی است. برای مثال رقابت «آشپزی» بین کودکان یا نوجوانان محمل ساخت شماری از معروفترین برنامهها چون «MasterChef Junior»، «Kids Baking Championship»، «Food Network Star Kids» و «Disney's Magic Bake-Off» و... بوده است.
یا آمادگی جسمانی و مانورپذیری کودکان و نوجوانان در شوی محبوب «American Ninja Warrior Junior» محور کار بود. مسابقهی «Genius Junior» صحنهای برای معرفی و جلوهگری کودکان بااستعداد و نابغه در زمینه ریاضیات، هجی و املای کلمات و اطلاعات عمومی است که در قالب یک مسابقهی بسیار جذاب و هیجانآور به تصویر کشیده می شود.
شوی «Shark Tank Young Entrepreneur Special» ایدههای ناب کارآفرینی از سوی کودکان خلاق و هوشمند را توسط تیمی از کارآفرینان مشهور و موفق قضاوت می کند. مسابقهی «Endurance» قدرت، تحمل، خلاقیت و کار تیمی کودکان را در شرایط سخت شبیهسازی شده در محیطهایی چون جنگل به سنجش می گذارد.
در « Mythbusters Jr» تیمی از کودکان با بهرهگیری از قدرت تحلیل و منطق خود و ابزارهای در اختیار علمی، افسانههای معروف محلی در نقاط مختلف آمریکا را مورد بررسی قرار می دهند تا نسبت آنها را با دروغ یا واقعیت تعیین کنند.
ملاحظه می شود که انواع ایدههای مرکزی جذاب و بعضا بسیار خاص در محور طراحی مسابقات کودکان و نوجوانان قرار می گیرد. اما «کودک شو»، علیرغم این که به فصل ششم رسیده، فاقد چنین ایدهی منسجمکننده و خلاقیتسازی است، از همین رو، فصل ششم آن کاملا به لحاظ ایده و اجرا، ولنگار و باری به هر جهت است. نه بازیهای طراحیشده بدیع و سرگرمکننده هستند، نه نکات آموزشی خاصی در کلیت برنامه دیده می شود و تجربهی خاصی از این حضور در آنتن سیمای ملی برای «والدین» شرکتکننده رقم زده می شود.
ظاهرا تلاشی بیوقفه در جریان است که به هر قیمتی بودجههای عمومی که در اختیار سازمان است، از طریق تیمهای برنامهسازی(دقیقتر: برنامه پر کُن)، با بسیطترین ایدهها، تکراریترین شیوهها و البته کشدارترین زمانها تلف شود. این سطح از کیفیتستیزی برنامهسازان از یک سو، و نظارتگریزی از سوی مدیران میانی چه در مرحله تصویب طرح و چه در حین ساخت و پخش از سوی دیگر، واقعا نوبر است و نشان از بحران در ساختار تولید و برنامهسازی در شبکههای سیما دارد.